الهام

خلوت روح...

الهام

خلوت روح...

دانشجوی پزشکی علاقه‌مند به شعر...

شعر هایی را می‌خوانید که با آنها زندگی می‌کنم.

تبادل شعر، تبادل احساس است. خوشحال می‌شوم به تبادل شعر!

پیوندها

۱۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

۱۵
خرداد
روز اول بی‌هوا قلب مرا دزدید و رفت
روز دوم آمد و اسم مرا پرسید و رفت

روز سوم آخ! خالی هم کنار لب گذاشت 
دانه‌ی دیوانگی را در دلم پاشید و رفت

روز چارم دانه‌اش گل داد و او با زیرکی
آن غزل را از لبم نه از نگاهم چید و رفت

با لباس قهوه‌ای آن روز فالم را گرفت
خویش را در چشم‌های بی‌قرارم دید و رفت

فیل را هم این بلا از پا می‌اندازد خدا !
هی لب فنجان خود را پیش من بوسید و رفت

او که طرز خنده‌اش خانه خرابم کرده بود
با تبسم حال اهل خانه را پرسید و رفت

تا بچرخانم دلش را نذرها کردم ولی
جای دل، از بخت بد، دلبر خودش چرخید و رفت

زیر باران راه رفتن، گفت می‌چسبد چقدر!
با همین حالش به من حال دعا بخشید و رفت

استجابت شد چه بارانی گرفت آن‌شب ولی
بی‌ من او بارانیش را پا شد و پوشید و رفت

روز آخر بی‌دعا بی‌ابر هم باران گرفت
دید اشکم را نمی‌دانم چرا خندید و رفت

قاسم صرافان
  • امیرحسین
۰۵
خرداد

تو قله ی خیالی و تسخیر تو محال

بخت منی که خوابی و تعبیر تو محال


ای همچو شعر حافظ و تفسیر مثنوی

شرح تو غیر ممکن و تفسیر تو محال


عنقای بی نشانی و سیمرغ کوه قاف

تفسیر رمز و راز اساطیر تو محال


بیچاره‌ی دچار تو را چاره جز تو چیست؟

چون مرگ، ناگزیری و تدبیر تو محال


ای عشق، ای سرشت من ای سرنوشت من!

تقدیر من غم تو و تغییر تو محال...


قیصر امین پور...

  • امیرحسین
۰۴
خرداد

کودکان دیوانه ام خوانند و پیران ساحرم

من تفرجگاه ارواح پریشان خاطرم


خانه متروکم از اشباح سرگردان پر است

آسمانی ناگریز از ابرهای عابرم


چون صدف در سینه مروارید پنهان کرده ام

دردل خود مومنم ،در چشم مردم کافرم


گرچه یک لحظه ست از ظاهر به باطن رفتنم

چند صد سال است راه از با طنم تا ظاهرم


خلق می گویند:ابری تیره درپیرا هنی ست

شاید ایشان راست می گویند، شاید شاعرم 


مرگ درمان من است از تلخ و شیرینش چه باک

هرچه باشد ناگریزم هرچه باشد حاضرم


فاضل نظری

  • امیرحسین
۰۳
خرداد

گفتیم تسلیمیم و دیدیم امر دوری بود
از اولش هم امتحان ما صبوری بود

دیگر چه فرقی میکند در "جمع" یا "تنها"؟
آن گریه های ناگهان گاهی ضروری بود

ما هر دو خندیدیم دور از هم ولی ایا
غیر از خود ما هیچکس فهمید زوری بود؟

چشمم تو را دید و گرفتت، غیر از این می شد
حق چنین بی چشم و رویی، حتم، کوری بود


آن روز اگر با دیدنت عاشق نمی گشتم

دیوانه بودم! اسم کارم بی شعوری بود

هر روز می بینم تو را در قلب خود اما
ای کاش این دیدار گاهی هم حضوری بود...
  • امیرحسین
۰۲
خرداد

اتل متل یه بابا
دلیر و زار و بیمار
اتل متل یه مادر
یه مادر فداکار

اتل متل بچه‌ها
که اونارو دوست دارن
آخه غیر اون دوتا
هیچ کسی رو ندارن

مامان بابا رو می‌خواد
بابا عاشق اونه
به غیر بعضی وقتا
بابا چه مهربونه

وقتی که از درد سر
دست می‌ذاره رو گیجگاش
اون بابای مهربون
فحش می‌ده به بچه‌هاش

همون وقتی که هرچی
جلوش باشه می‌شکنه
همون وقتی که هرچی
پیشش باشه می‌زنه

غیر خدا و مادر
هیچ‌کسی رو نداره
اون وقتی که باباجون
موجی می‌شه دوباره

دویدم و دویدم
سر کوچه رسیدم
بند دلم پاره شد
از اون چیزی که دیدم

بابام میون کوچه
افتاده بود رو زمین
مامان هوار می‌زد
شوهرمو بگیرین

مامان با شیون و داد
می‌زد توی صورتش
قسم می‌داد بابارو
به فاطمه ، به جدش

تو رو خدا مرتضی
زشته میون کوچه
بچه داره می‌بینه
تو رو به جون بچه

بابا رو کردن دوره
بچه‌های محله
بابا یه هو دوید 
و زد تو دیوار با کله

هی تند و تند سرش رو
بابا می‌زد تو دیوار
قسم می‌داد حاجی رو
حاجی گوشی رو بردار

نعره‌های بابا جون
پیچید یه هو تو گوشم
الو الو کربلا
جواب بده به گوشم

مامان دوید و از پشت 
گرفت سر بابا رو
بابا با گریه می‌گفت
کشتند بچه‌هارو


بعد مامانو هلش داد
خودش خوابید رو زمین
گفت که مواظب باشین
خمپاره زد، بخوابین

الو الو کربلا
پس نخودا چی شدن؟
کمک می‌خوایم حاجی جون
بچه‌ها قیچی شدن

تو سینه و سرش زد
هی سرشو تکون داد
رو به تماشاچیا
چشاشو بست و جون داد

بعضی تماشا کردن
بعضی فقط خندیدن
اونایی که از بابام
فقط امروزو دیدن

سوی بابا دویدم
بالا سرش رسیدم
از درد غربت اون 
هی به خودم پیچیدم 

درد غربت بابا
غنیمت نبرده
شرافت و خون دل
نشونه‌های مرده

ای اونایی که امروز
دارین بهش می‌خندین
برای خنده‌هاتون
دردشو می‌پسندین

امروزشو نبینین
بابام یه قهرمونه
یه‌روز به هم می‌رسیم
بازی داره زمونه

موج بابام کلیده
قفل در بهشته
درو کنه هر کسی
هر چیزی رو که کشته

یه روز پشیمون می‌شین
که دیگه خیلی دیره
گریه‌های مادرم
یقه تونو می‌گیره

بالا رفتیم ماسته
پایین اومدیم دروغه
مرگ و معاد و عقبی
کی میگه که دروغه؟


ابوالفضل سپهر

  • امیرحسین