ز دیده می روی اما..
جمعه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۵۶ ب.ظ
سفر به خیر گل من که می روی با باد
ز دیده می روی اما نمی روی از یاد
کدام دشت و دمن؟ یا کدام باغ و چمن؟
کجاست مقصدت ای گل ؟ کجاست مقصد باد؟
مباد بیم خزانت که هر کجا گذری
هزار باغ به شکرانه ی تو خواهد زاد
خزان عمر مرا داشت در نظر دستی
که بر بهار تو نقش گل و شکوفه نهاد
تمام خلوت خود را اگر نباشی تو
به یاد سرخ ترین لحظه ی تو خواهم داد
تو هم به یاد من او را ببوس اگر گذرت
به مرغ خسته پر دلشکسته ای افتاد
غم «چه می شود» از دل بران که هر دو عنان
سپرده ایم به تقدیر «هر چه بادا باد»
بیایم از پی تو گردباد اگر نبرد
مرا به همره خود سوی نا کجا آباد
حسین منزوی
سمت زلال اشک من، آقای من سلام
نامت بلند و اوج نگاهت همیشه سبز
آبی ترین بهانه دنیای من سلام
قلبی شکسته دارم و شعری شکسته تر
اما نشسته در تب غوغای من سلام
ما بی حضور چشم تو این جا غریبه ایم
دستی، سری تکان بده، مولای من؛ سلام
تقدیم چشمهای تو این شعر نا تمام
زیباترین افق به تماشای من سلام
حسین منزوی
اللهم عجل لولیک الفرج