به کدامین غم جانسوز جهان فکر کنم؟
چهارشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۸:۳۶ ب.ظ
تشنه ای؟ سر بکش از جام زلالی که منم
سیر شو از عطش خون حلالی که منم
به کدامین غم جانسوز جهان فکر کنم؟
به جوابی که تویی یا به سوالی که منم؟
یک نفس زنده شدم یک نفس افسرده شدم
یک نفس مرده... شگفتا به مجالی که منم
خواب دیدم که خیال تو مرا با خود برد
در خیالم من از این خواب و خیالی که منم
عمر من: بال به هم بسته، نگاه تو: قفس
به کجا کوچ کند بی پر و بالی که منم؟
برگ ها بر تن من، بار گران غم توست
پس چرا خم نشود پشت نهالی که منم؟
آسمان خیره به معراج رسولی که تویی
و زمین گوش به آوای بلالی که منم
چقدر فاصله مانده است میان من و تو
از جنوبی که تویی تا به شمالی که منم
«آسمان بار...» کسی اهل خطر کردن نیست؟
«قرعه فال به نا..» وای به حالی که منم
محمد مرادی