هنوز نام ادب مانده بر اهالی شعر..
نیاید و لوخ که اندر لجن بلند شوید
همین سزد که به هر انجمن بلند شوید
به گرد و خاک معابر شباهتی دارید
که گاه غائله ها و فتن بلند شوید
مصیبت است و شما ترکتاز فاجعهاید
چو بانگ ناله که گاه محن بلند شوید
و یا نه، بانگ سگی چون که دزد میآید
در آن شلوغ بکوب و بزن بلند شوید
شبیه نالهی دریوزه رقت آور و دون
که محض مسئلهی خواستن بلند شوید
همین بس است فقط از بساط مردیتان
که در مقابل هر پیرزن بلند شوید
چو دود منقلتانید، فتنه و جو و کثیف
که دم به دم به هواهای تن بلند شوید
من آسمان و شما خیمه ای که با زحمت
به بند و بست ستون و رسن بلند شوید
به محضر غم خود درس شعر می خوانم
شما به یاری اطوار و فن بلند شوید
قسم به قاعده، سیمرغ جار و جنجالید
دمی که بر سر قاف سخن بلند شوید
ز قدر و قیمت گل ذره ای نخواهد کاست
چنار وار اگر در چمن بلند شوید
هنوز نام ادب مانده بر اهالی شعر
به احترام مصاریع من بلند شوید!
علی محمد مودب