الهام

خلوت روح...

الهام

خلوت روح...

دانشجوی پزشکی علاقه‌مند به شعر...

شعر هایی را می‌خوانید که با آنها زندگی می‌کنم.

تبادل شعر، تبادل احساس است. خوشحال می‌شوم به تبادل شعر!

پیوندها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داود رحیمی» ثبت شده است

۰۵
آبان

ته گودال فقط پیکر تو مانده و من

همه رفتند فقط مادر تو مانده و من


سر و انگشتر و انگشت به غارت بردند

پاره های بدن بی سر تو مانده و من


بوسه باید به روی گونه نشیند اما

چاره ای نیست, رگ حنجر تو مانده و من


تو و عباس که رفتید... از آن روز به بعد

زخم های بدن دختر تو مانده و من


باورم نیست که تنها به سفر خواهم رفت

همه ی دلخوشی ام! باور تو مانده و من


خاطرت جمع, خرابه همه چیز آرام است

همه خوابند فقط همسر تو مانده و من..


داوود رحیمی

  • امیرحسین