الهام

خلوت روح...

الهام

خلوت روح...

دانشجوی پزشکی علاقه‌مند به شعر...

شعر هایی را می‌خوانید که با آنها زندگی می‌کنم.

تبادل شعر، تبادل احساس است. خوشحال می‌شوم به تبادل شعر!

پیوندها

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مثنوی» ثبت شده است

۱۷
مرداد

چو آفتاب دلی زنده در کفن داریم
قسم به فجر که ذوق برآمدن داریم


براق حادثه زین کن، عروج باید کرد
طلوع صبح دگر را خروج باید کرد


هلا! ز پشت یلان هرچه هست اینهاییم

اگر گسسته اگر جمع، آخرین هاییم


گلی به دست بهاران نمانده غیر از ما
کسی ز پشت سواران نمانده غیر ازما


در ازدحام شب فتنه بانگ مردی نیست
به دست راه ز گُردان رفته گَردی نیست


به انتظار زمین پیر شد.. چه می‌گویی؟
رفیق خانه‌ی زنجیر من! چه می‌جویی؟


به بام قلعه یلان سواره را دیدم
فراز برج برادر! ستاره را دیدم


سوار بود و به گردش کسی پیاده نبود
شگفت ماند که دروازه ها گشاده نبود


ملال خاک برآنم گرش هلی با ماست
مگو بر اوست، بر او نیست.. کاهلی با ماست


به جان دوست که ماییم بی خبر مانده
نشسته اوست به دروازه منتظر مانده


مگو به یأس برادر که رنگ شب تازه ست
قسم به فجر، قسم... صیح پشت دروازه‌ست


 علی معلم دامغانی


  • امیرحسین
۰۵
مرداد

بیا عاشقی را رعایت کنیم
ز یاران عاشق حکایت کنیم


از آنان که خونین سفر کرده اند
سفر بر مدار خطر کرده اند


از آنها که خورشید فریادشان
دمید از گلوی سحرزادشان


غبار تغافل ز جان ها زدود
هشیواری عشقبازان فزود


عزای کهن‌سال را عید کرد
شب تیره را غرق خورشید کرد


حکایت کنیم از تباری شگفت
که کوبید در هم حصاری شگفت


از آنها که پیمانه‌ی «لا» زدند
دل عاشقی را به دریا زدند


ببین خانقاه شهیدان عشق
صف عارفان غزل‌خوان عشق


چه جانانه چرخ جنون می زنند
دف عشق با دست خون می‌زنند


سر عارفان سر فشان دیدشان
که از خون دل خرقه بخشیدشان


به رقصی که بی پا و سر می کنند
چنین نغمه ی عشق سر می کنند


«هلا منکر جان و جانان ما
بزن زخم انکار بر جان ما


اگر دشنه‌آذین کنی گرده مان
نبینی تو هرگز دل‌آزرده مان


بزن زخم! این مرهم عاشق است
که بی زخم مردن غم عاشق است


بیار آتش کینه نمرودوار
خلیلیم! مارا  به آتش سپار


که پروانه -درخلسه- طی طریق
به پایان برد با دو بال حریق»


در این عرصه با یار بودن خوش است
به رسم شهیدان سرودن خوش است


بیا در خدا خویش را گم کنیم
به رسم شهیدان تکلم کنیم


مگو سوخت جان من از فرط عشق
خموشی‌ست هان! اولین شرط عشق


بیا اولین شرط را تن دهیم
بیا تن به از خود گذشتن دهیم


ببین لاله هایی که در باغ ماست
خموش اند و فریادشان تا خداست


چو فریاد با حلق جان می کشند
تن از خاک تا لامکان می کشند


سزد عاشقان را در این روزگار
سکوتی از این گونه فریادوار


بیا با گل لاله بیعت کنیم
که آلاله ها را حمایت کنیم


حمایت زگلها، گلف اشاندن است
هم‌آواز با باغبان خواندن است...


سید حسن حسینی


+ در حال و هوای شهید رسول حیدری...

  • امیرحسین