شبی که نطفهی نسل شهید می بندد
شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۳۸ ب.ظ
چو آفتاب دلی زنده در کفن داریم
قسم به فجر که ذوق برآمدن داریم
براق حادثه زین کن، عروج باید کرد
طلوع صبح دگر را خروج باید کرد
هلا! ز پشت یلان هرچه هست اینهاییم
اگر گسسته اگر جمع، آخرین هاییم
گلی به دست بهاران نمانده غیر از ما
کسی ز پشت سواران نمانده غیر ازما
در ازدحام شب فتنه بانگ مردی نیست
به دست راه ز گُردان رفته گَردی نیست
به انتظار زمین پیر شد.. چه میگویی؟
رفیق خانهی زنجیر من! چه میجویی؟
به بام قلعه یلان سواره را دیدم
فراز برج برادر! ستاره را دیدم
سوار بود و به گردش کسی پیاده نبود
شگفت ماند که دروازه ها گشاده نبود
ملال خاک برآنم گرش هلی با ماست
مگو بر اوست، بر او نیست.. کاهلی با ماست
به جان دوست که ماییم بی خبر مانده
نشسته اوست به دروازه منتظر مانده
مگو به یأس برادر که رنگ شب تازه ست
قسم به فجر، قسم... صیح پشت دروازهست
علی معلم دامغانی