الهام

خلوت روح...

الهام

خلوت روح...

دانشجوی پزشکی علاقه‌مند به شعر...

شعر هایی را می‌خوانید که با آنها زندگی می‌کنم.

تبادل شعر، تبادل احساس است. خوشحال می‌شوم به تبادل شعر!

پیوندها
۰۹
خرداد

در این حریم ذکرم، یارب و یا کریم است
دستم اگرچه خالی‎ست، خرجیم با کریم است


کم می‎شود مگر از این سفره هر چه بردند؟
وقتی طرف حساب شاه و گدا، کریم است


بیهوده زائرانش دست کرم ندارند
هرکس شد آشنای این آشنا کریم است


تضمین ذکر "یا من یعطی الکثیر" من اوست
گرچه زیاده خواهم، او منتها کریم است


با این لباس پاره، فوراً مرا بغل کرد
من باورم نمی‎شد، اینقدرها کریم است


نوکر غریب باشد، مولا نمی‎پسندد
گفته سه جا می‎آیم ، آقای ما کریم است


اصلا ً بهشت یعنی در این حرم نشستن
امروز با رضاییم، فردا خدا کریم است


باب الجواد بودیم، دیدیم کاظمینیم
باب الرضا نوشته، ابن الرضا کریم است


هر جا که روضه بوده، بالا نشسته زهرا
آنکس که برده من را، تا کربلا کریم است


بردند مثل نذری، هرعضوی از علی را
این جسم قطعه قطعه، روی عبا کریم است


+نام شاعر را نمی دانم. هر که هست خدا خیرش بدهد..

  • امیرحسین
۰۳
خرداد

ای شهر شهید پرور من

با نعش برادرم چه کردی

وی داغ نهاده بر دل من

با سیلی مادرم چه کردی

 

ای شهر شهید پرور من

جولانگه فسق و بد حجابی

آیا تو هنوز همچو دیروز

پابند به نسل انقلابی

 

ای شهر شهید پرور من

خاموشی تو ز انفعال است

از بازوی خود بریده بهتر

دستی که به گردنی وبال است

 

ای چلچله های پر شکسته

ای آنکه ز عشق پر گرفتید

در وسعت آسمان سبکبال

سر داده ره سفر گرفتید

 

یوسف صفتان مصر غربت

کنعان به شما نیاز دارد

تابوت شما مگر که ما را

از فکر گناه باز دارد

 

ای شهر شهید پرور من

ای کاش که من شهید گردم

یک جبهه هوای تازه بینم

از مسلخ خویش بر نگردم

 

ای دل اگر از تبار عشقی

از هستی خود مهاجرت کن

چون چلچله های پر شکسته

پرواز به سوی آخرت کن

 

آنجا که خدا ، خدای گلهاست

آنجا که بهار جاودانی است

آنجا که تبسم شهیدان

همرنگ نگاه آسمانی است


محمدرضا آقاسی

  • امیرحسین
۰۱
خرداد

تو یوسفی تو که لبریز بوی پیرهنی

تو یوسفی تو که یا ایّها العزیز منی


بگو چه ها که نکردیم بعد اینهمه سال
در انتظار تو ما، ما برادران تنی


به روز حادثه یک یک بهانه آوردیم
گریختیم همه هر طرف فقیر و غنی


غنی بهانۀ دار و ندار خود را کرد
فقیر گفت که من زنده ام ز بی کفنی!


سراغت از که بگیرم که خنده ام نکنند
کجای شهر به دنبال آهوی ختنی...؟


"حجابُک العربی" آفتابک العجمی
جمالک المدنی عاشقانک الیمنی


نیامدی و چه بتخانه ها به پا نشده است
تبر به دست بیا ای سوار آمدنی


مهدی جهاندار

عید مبروک

  • امیرحسین
۲۵
ارديبهشت

خالی ام چون باغ بودا، خالی از نیلوفرانش

خالی ام چون آسمان شب زده بی اخترانش


خلق بی جان، شهر گورستان و ما در غار پنهان

یأس و تنهایی و من مانند لوط و دخترانش


پاره پاره مغربم، با من نه خورشیدی نه صبحی

نیمی از آفاقم اما، نیمه ی بی خاورانش


سرزمین مرگم اینک، برکه هایش دیدگانم

وین دل طوفانی ام، دریای خون بی کرانش


پیش رویم شهر را بر سر سیه چادر کشیده

روسری های عزا از داغ دیده مادرانش


عیب از آنان نیست، من دل مرده ام کز هیچ سویی

در نمی گیرد مرا افسون و شهر و دلبرانش


جنگجویی خسته ام بعد از نبردی نابرابر

پیش رویش پشته ای از کشته ی هم سنگرانش


دعوی ام عشق است و معجز شعر و پاسخ طعن و تهمت

راست چون پیغمبری رو در روی ناباورانش...


حسین منزوی..

  • امیرحسین
۲۴
ارديبهشت

روزی که کلک تقدیر در پنجه ی قضا بود

بر لوح آفرینش غم سرنوشت ما بود


زان پیشتر که نوشد خضر آب زندگانی

ما را خیال لعلت سرمایه ی بقا بود


روزی که می گرفتند پیمان ز نسل آدم

عشق از میان ذرات در جستجوی ما بود


ساقی شراب شوقم دیشب زیادتر داد

گر پاره شد ز مستی پیراهنم به جا بود


بر عاصیان هر قوم بگماشت حق بلائی

ما خیل عشقبازان هجرانمان بلا بود


ساقی لباس زهدم صد ره به می فرو شست

تا پاک شد ز رنگی کالوده ی ریا بود


گر در محیط حیرت غرقم گناه من چیست؟

در کشتی وجودم عشق تو  ناخدا بود


می خواستم که دل را از غم خلاص یابم

داغ جدائی آمد وین آخر الدوا بود


غبار همدانی

  • امیرحسین
۱۲
ارديبهشت

شود تا ظلمتم از بازی چشمت چراغانی
مرا دریاب، ای خورشید در چشم تو زندانی!

خوش آن روز که بینم باغ خشک آرزویم را 
به جادوی بهار خنده هایت می شکوفانی

بهار از رشک گل های شکر خند تو خواهد مرد
که تنها بر لب نوش تو می زیبد، گل افشانی

شراب چشم های تو مرا خواهد گرفت از من
اگر پیمانه ای از آن به چشمانم بنوشانی

یقین دارم که در وصف شکر خندت فرو ماند
سخن ها بر لب «سعدی» قلم ها در کف «مانی»

نظر بازی نزیبد با تو هر کس را که می بینی 
امید من! چرا قدر نگاهت را نمی دانی؟

حسین منزوی
  • امیرحسین
۲۷
فروردين

دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست

کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست


گلگشت چمن با دل آسوده توان کرد

آزرده دلان را سر گلگشت چمن نیست


از آتش سودای تو و خار جفایت

آن کیست که با داغ نو و ، ریش کهن نیست


بسیار ستمکار و بسی عهد شکن هست

اما به ستمکاری آن عهد شکن نیست


در حشر چو بینند بدانند که وحشیست

آنرا که تنی غرقه به خون هست و کفن نیست...


وحشی بافقی

  • امیرحسین
۱۹
فروردين

من که از آتش دل چون خم می در جوشم

مهر بر لب زده خون می‌خورم و خاموشم


قصد جان است طمع در لب جانان کردن

تو مرا بین که در این کار به جان می‌کوشم


من کی آزاد شوم از غم دل چون هر دم

هندوی زلف بتی حلقه کند در گوشم


حاش لله که نیم معتقد طاعت خویش

این قدر هست که گه گه قدحی می نوشم


هست امیدم که علیرغم عدو روز جزا

فیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم


پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت

من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم


خرقه پوشی من از غایت دین داری نیست

پرده‌ای بر سر صد عیب نهان می‌پوشم


من که خواهم که ننوشم به جز از راوق خم

چه کنم گر سخن پیر مغان ننیوشم


گر از این دست زند مطرب مجلس ره عشق

شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم


حافظ علیه الرحمه

  • امیرحسین
۱۱
فروردين

با هیچ زن جز تو دلِ دریا شدن نیست

یاراییِ درگیر توفان ها شدن نیست


در خورد تو، ای هم تو موج و هم تو ساحل!

جز ناخدای کشتی مولا شدن نیست


تو نور چشم مصطفی و کس به جز تو

در شأن شمع محفل طاها شدن نیست


تو مادر سبطینی و غیر از تو کس را

اهلیّت صدّیقه ی کبری شدن نیست


جز تو زنی را شوکتِ در باغ هستی

سرو چمان عالم بالا شدن نیست


جز با تو شأن گم شدن از چشم مردم

وانگاه در چشم خدا پیدا شدن نیست


نخلی که تو در سایه اش آسودی او را

در سایه ی تو، حسرت طوبا شدن نیست


ای عالم امکان خبر، تو مبتدایش

آن جمله ای که در خور معنا شدن نیست


سنگ صبور مردی از آن گونه بودن

با هیچ زن ظرفیت زهرا شدن نیست


حسین منزوی

  • امیرحسین
۰۳
فروردين

دلا! تا باغ سنگی، در تو فروردین نخواهد شد

به روز مرگ شعرت سورۀ یاسین نخواهد شد


فریبت می‌دهند این فصل‌ها، تقویم‌ها، گل‌ها

از اسفند شما پیداست، فروردین نخواهد شد


مگر در جستجوی ربنای تازه‌ای باشیم

وگرنه صد دعا زین دست، یک نفرین نخواهد شد


مترسانیدمان از مرگ، ما پیغمبر مرگیم

خدا با ما که دلتنگیم، سرسنگین نخواهد شد


به مشتاقان آن شمشیر سرخ شعله‌ور در باد

بگو تا انتظار این است، اسبی زین نخواهد شد


علیرضا قزوه

  • امیرحسین