الهام

خلوت روح...

الهام

خلوت روح...

دانشجوی پزشکی علاقه‌مند به شعر...

شعر هایی را می‌خوانید که با آنها زندگی می‌کنم.

تبادل شعر، تبادل احساس است. خوشحال می‌شوم به تبادل شعر!

پیوندها

۲ مطلب با موضوع «امید صباغ نو» ثبت شده است

۲۶
تیر

حسّ و حال همه ی ثانیـه ها ریخت به هم

شوق یک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم


گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید

آمدیّ و همـه ی فرضیه ها ریخت به هم!


روح غمگینِ تـــو در کالبدم جا خوش کرد

سرفه کردی و نظام ریه ها ریخت به هم


در کنـــار تــــو قدم مــــی زدم و دور و بـــرم

چشم ها پُر خون شد، قرنیه ها ریخت به هم


روضه خوان خواست که از غصه ی ما یاد کند

سینه ها پــاره شد و مرثیه ها ریخت بــه هم


پای عشق تـــو برادر کُشــی افتاد به راه

شهر از وحشت نرخ دیه ها ریخت به هم


بُغض کردیم و حسودان جهان شاد شدند

دلمان تنگ شد وُ قافیــه ها ریخت به هم


من که هرگز به تو نارو نزدم حضرتِ عشق!

پس چرا زندگیِ ساده ی ما ریخت به هم؟


امید صباغ نو

  • امیرحسین
۱۷
خرداد

لحظه ای مثل من تصور کن پای قول و قرار یک نفری

ترس شیرین و مبهمی دارد اینکه در انحصار یک نفری


بار ها پیش روی آیینه زل زدی توی چشم های خودت

با خودت فکر کرده ای چه شده که به شدت دچار یک نفری


چشم های سیاه سگ دارش شده آتش بیار معرکه ات

و تو راضی به سوختن شده ای چون که دار و ندار یک نفری


عاقبت با زغال دست شما سر قلیان من به حال آمد!

که تو آتش بیار معرکه نه! بلکه آتش بیار یک نفری


شک ندارم سر تصاحب تو جنگ خونین به راه می افتد

همه دنبال فتح عشق تو اند و تو تنها کنار یک نفری


جنگ جنگ است جنگ شوخی نیست جنگ باید همیشه کشته دهد

و تو از بین کشته های خودت صاحب اختیار یک نفری


با رقیبان زخم خورده ی خود شرط بستم که کشته ی تو شوم

کمکم کن که شرط را ببرم سر میز قمار یک نفری !


مرد و مردانه در کنار تو ام تا همیشه در انحصار تو ام

این وصیت بگو نوشته شود روی سنگ مزار یک نفری ...


امید صباغ نو


+ به شدت در همین حال و هوایم...

ای کاش بخوانی این جا را.

  • امیرحسین