الهام

خلوت روح...

الهام

خلوت روح...

دانشجوی پزشکی علاقه‌مند به شعر...

شعر هایی را می‌خوانید که با آنها زندگی می‌کنم.

تبادل شعر، تبادل احساس است. خوشحال می‌شوم به تبادل شعر!

پیوندها

۲ مطلب با موضوع «سعید بیابانکی» ثبت شده است

۲۰
مهر


بگذار که این باغ درش گم شده باشد
گل‌های ترش برگ و برش گم شده‌باشد


جز چشم براهی به چه دل خوش کند این باغ
گر قاصدک نامه‌برش گم شده‌باشد


باغ شب من کاش درش بسته بماند
ای‌کاش کلید سحرش گم شده‌باشد


بی اختر و ماه است دلم مثل کسی که
صندوقچه‌ی سیم و زرش گم شده‌باشد


شب تیره و تار است و بلادیده و خاموش
انگار که قرص قمرش گم شده‌باشد


چاهی‌ست همه ناله و دشتی‌ست همه گرگ
خواب پدری که پسرش گم شده‌باشد


آن روز تورا یافتم افتاده و تنها
در هیبت نخلی که سرش گم شده‌باشد


پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی‌سر
چون شیشه‌ی عطری که سرش گم شده‌باشد


سعید بیابانکی

  • امیرحسین
۱۲
تیر

میان خاک سر از آسمان درآوردیم
چقدر قمری بی‌آشیان درآوردیم

وجب‌وجب تن این خاک مرده را کندیم
چقدر خاطره نیمه‌جان درآوردیم

چقدر چفیه و پوتین و مهر و انگشتر
چقدر آینه و شمعدان درآوردیم

لبان سوخته‌ات را شبانه از دل خاک
درست موسم خرماپزان درآوردیم

به زیر خاک به خاکستری رضا بودیم
عجیب بود که آتشفشان درآوردیم

به حیرتیم که ای خاک پیر بابرکت
چقدر از دل سنگت جوان درآوردیم

چقدر خیره به دنبال ارغوان گشتیم
ز خاک تیره ولی استخوان درآوردیم

شما حماسه سرودید و ما به نام شما
فقط ترانه سرودیم - نان  درآوردیم -

برای این که بگوییم با شما بودیم
چقدر از خودمان داستان درآوردیم

به بازی‌اش نگرفتند و ما چه بازی ها
برای این سر بی‌خانمان درآوردیم

و آب‌های جهان تا از آسیاب افتاد
قلم‌به‌دست شدیم و زبان درآوردیم


سعید بیابانکی

  • امیرحسین