با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم
کافی ست! بگو خودش بیاید ای مرگ!
جان را به همان دهم که دل را دادم..
میلاد عرفانپور
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم
کافی ست! بگو خودش بیاید ای مرگ!
جان را به همان دهم که دل را دادم..
میلاد عرفانپور
هرچند دورم از تو و تاریک و گمراهم
یا حضرت معصومه! #او را از تو میخواهم
هر آرزو اشکی شد و از چشمها افتاد
هرروز بیش از پیش من از خویش میکاهم
زیر و بمی هم هست اگر بی نغمۀ غم نیست
همصحبتِ فریادم و همسایۀ آهم
هربار که برخواستم از نو زمین خوردم
از جادهام بر چاله و از چاله بر چاهم
در من نمیمیرد ولی این نابهجا امّید
در من نمیخشکد ولی چشمِ به درگاهم
«ما را در آن درگاه راهی نیست...»؛ میگویند
اما دلم آنجاست، میدانم .. و میخواهم
گم میشوم هرچند در راه تو، باکی نیست
خوب است: دائم زائرم، هرروز در راهم
با نام او جاریست در این خانۀ متروک
#ذکر سحرگاه من و ورد شبانگاهم ...
یا حضرت معصومه! توفیقِ زیارت ده!
اما مگو تنها، مروت کن بگو «#با_هم»
حسن صنوبری
دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی
لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی
تا پیش تو آورد مرا، بعد تو را برد
قلبم شده بازیچه ی دنیای روانی
باید چه کنم با غم و تنهایی و دوری
وقتی همه دادند به هم دست تبانی
در چشم همه روی لبم خنده نشاندم
در حال فرو خوردن بغضی سرطانی
آیا شده از شدت دلتنگی و غصه
هی بغض کنی، گریه کنی، شعر بخوانی؟
دلتنگ توام ای که به وصلت نرسیدم
ای کاش خودت را سر قبرم برسانی
سید تقی سیدی