الهام

خلوت روح...

الهام

خلوت روح...

دانشجوی پزشکی علاقه‌مند به شعر...

شعر هایی را می‌خوانید که با آنها زندگی می‌کنم.

تبادل شعر، تبادل احساس است. خوشحال می‌شوم به تبادل شعر!

پیوندها

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام زمان عج» ثبت شده است

۰۱
خرداد

تو یوسفی تو که لبریز بوی پیرهنی

تو یوسفی تو که یا ایّها العزیز منی


بگو چه ها که نکردیم بعد اینهمه سال
در انتظار تو ما، ما برادران تنی


به روز حادثه یک یک بهانه آوردیم
گریختیم همه هر طرف فقیر و غنی


غنی بهانۀ دار و ندار خود را کرد
فقیر گفت که من زنده ام ز بی کفنی!


سراغت از که بگیرم که خنده ام نکنند
کجای شهر به دنبال آهوی ختنی...؟


"حجابُک العربی" آفتابک العجمی
جمالک المدنی عاشقانک الیمنی


نیامدی و چه بتخانه ها به پا نشده است
تبر به دست بیا ای سوار آمدنی


مهدی جهاندار

عید مبروک

  • امیرحسین
۱۴
دی

یوسف، ای گمشده در بی سر وسامانی ها!
این غزل خوانی ها، معرکه گردانی ها


 سر بازار شلوغ است،‌ تو تنها ماندی
همه جمع اند، چه شهری، چه بیابانی ها
 
چیزی از سوره یوسف به عزیزی نرسید
بس که در حق تو کردند مسلمانی ها


همه در دست، ترنجی و از این می رنجی
که به نام تو گرفتند چه مهمانی ها


خواب دیدم که زلیخایم و عاشق شده ام
ای که تعبیر تو پایان پریشانی ها


عشق را عاقبت کار پشیمانی نیست
این چه عشقی است که آورده پشیمانی ها؟


 "این چه شمعی است که عالم همه پروانه اوست؟"
این چه پروانه که کرده است پر افشانی ها؟


 یوسف گمشده! دنباله این قصه کجاست؟
بشنو از نی که غریب اند نیستانی ها


 بوی پیراهن خونین کسی می آید
این خبر را برسانید به کنعانی ها


مهدی جهاندار

  • امیرحسین
۱۷
مهر

چون آفتاب خزانی، بی تو دل من گرفته‌ست
جانا! کجایی که بی تو، خورشید روشن گرفته‌ست


این آسمان بی تو گویی، سنگی‌ست بر خانه امروز
سنگی که راه نفس را بر چاه بیژن گرفته‌ست


از چشم می‌گیرم آبی، تا پای تا سر نسوزم
زین آتش سرکشی که، در من به خرمن گرفته‌ست


ترسم نیایی و آید، خاکستر من به سویت
آه از حریقی که بی تو، در سینه دامن گرفته‌ست


از کشتنم دیگر انگار، پروا نمی داری ای یار
حالی که این دیر و دورت، خونم به گردن گرفته‌ست


چون خستگان زمین‌گیر، تن بسته دارم به زنجیر
بال پریدن شکسته، پای دویدن گرفته‌ست


آه ای سفر کرده برگرد، ای طاقت بُرده برگرد
برگرد کاین بی‌قراری، آرامش از من گرفته‌ست


حسین منزوی

  • امیرحسین
۱۹
تیر

یک عمر تو زخم های ما را بستی

هر روز کشیدی بـه سر ما دستی

شعبان که به نیمه می رسد آقا جان!

ما  تازه  به  یادمان  می آید  هستی!


جلیل صفربیگی

  • امیرحسین