الهام

خلوت روح...

الهام

خلوت روح...

دانشجوی پزشکی علاقه‌مند به شعر...

شعر هایی را می‌خوانید که با آنها زندگی می‌کنم.

تبادل شعر، تبادل احساس است. خوشحال می‌شوم به تبادل شعر!

پیوندها

سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی..

يكشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۶، ۱۲:۳۱ ق.ظ

نفسم گرفت ازین شب در این حصار بشکن

در این حصار جادویی روزگار بشکن


چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون

به جنون صلابت صخره ی کوهسار بشکن


تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه

لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن


سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی؟

تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن


بسرای تا که هستی که سرودن است بودن

به ترنمی دژ وحشت این دیار بشکن


شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه

تو به آذرخشی این سایه ی دیوسار بشکن


ز برون کسی نیاید چو به یاری تو اینجا

تو ز خویشتن برون آ سپه تتار بشکن


محمدرضا شفیعی کدکنی

نظرات  (۱)

یه نفر اینجا بدجوری دلش گرفته..خیلی بد..
پاسخ:
چرا؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی