الهام

خلوت روح...

الهام

خلوت روح...

دانشجوی پزشکی علاقه‌مند به شعر...

شعر هایی را می‌خوانید که با آنها زندگی می‌کنم.

تبادل شعر، تبادل احساس است. خوشحال می‌شوم به تبادل شعر!

پیوندها

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید» ثبت شده است

۲۲
آبان

خوشا به حالِ دل بی شکیب بعضی ها

هزار غبطه به حال عجیب بعضی ها


نمی رود ز سرِ این پرنده ی قفسی

خیال بال و پر دل‌فریب بعضی ها


قنوت وتر ... سحر ... در جوار «شش گوشه»

طبیب حاذق درد غریب بعضی ها!

 

نصیب همچو منی؛ مهر تربت و حسرت!

برات کرب و بلا، هی نصیب بعضی ها ...

 

دلم شکسته خدایا! مرا اجابت کن

به حق حرمت امن یجیب بعضی ها


به همنشینی پاکانِ کربلا رفته

گرفته شال عزا، بوی سیب بعضی ها ...


فاطمه معین زاده


+در حال و هوای شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان..

  • امیرحسین
۰۵
مرداد

بیا عاشقی را رعایت کنیم
ز یاران عاشق حکایت کنیم


از آنان که خونین سفر کرده اند
سفر بر مدار خطر کرده اند


از آنها که خورشید فریادشان
دمید از گلوی سحرزادشان


غبار تغافل ز جان ها زدود
هشیواری عشقبازان فزود


عزای کهن‌سال را عید کرد
شب تیره را غرق خورشید کرد


حکایت کنیم از تباری شگفت
که کوبید در هم حصاری شگفت


از آنها که پیمانه‌ی «لا» زدند
دل عاشقی را به دریا زدند


ببین خانقاه شهیدان عشق
صف عارفان غزل‌خوان عشق


چه جانانه چرخ جنون می زنند
دف عشق با دست خون می‌زنند


سر عارفان سر فشان دیدشان
که از خون دل خرقه بخشیدشان


به رقصی که بی پا و سر می کنند
چنین نغمه ی عشق سر می کنند


«هلا منکر جان و جانان ما
بزن زخم انکار بر جان ما


اگر دشنه‌آذین کنی گرده مان
نبینی تو هرگز دل‌آزرده مان


بزن زخم! این مرهم عاشق است
که بی زخم مردن غم عاشق است


بیار آتش کینه نمرودوار
خلیلیم! مارا  به آتش سپار


که پروانه -درخلسه- طی طریق
به پایان برد با دو بال حریق»


در این عرصه با یار بودن خوش است
به رسم شهیدان سرودن خوش است


بیا در خدا خویش را گم کنیم
به رسم شهیدان تکلم کنیم


مگو سوخت جان من از فرط عشق
خموشی‌ست هان! اولین شرط عشق


بیا اولین شرط را تن دهیم
بیا تن به از خود گذشتن دهیم


ببین لاله هایی که در باغ ماست
خموش اند و فریادشان تا خداست


چو فریاد با حلق جان می کشند
تن از خاک تا لامکان می کشند


سزد عاشقان را در این روزگار
سکوتی از این گونه فریادوار


بیا با گل لاله بیعت کنیم
که آلاله ها را حمایت کنیم


حمایت زگلها، گلف اشاندن است
هم‌آواز با باغبان خواندن است...


سید حسن حسینی


+ در حال و هوای شهید رسول حیدری...

  • امیرحسین
۱۲
تیر

میان خاک سر از آسمان درآوردیم
چقدر قمری بی‌آشیان درآوردیم

وجب‌وجب تن این خاک مرده را کندیم
چقدر خاطره نیمه‌جان درآوردیم

چقدر چفیه و پوتین و مهر و انگشتر
چقدر آینه و شمعدان درآوردیم

لبان سوخته‌ات را شبانه از دل خاک
درست موسم خرماپزان درآوردیم

به زیر خاک به خاکستری رضا بودیم
عجیب بود که آتشفشان درآوردیم

به حیرتیم که ای خاک پیر بابرکت
چقدر از دل سنگت جوان درآوردیم

چقدر خیره به دنبال ارغوان گشتیم
ز خاک تیره ولی استخوان درآوردیم

شما حماسه سرودید و ما به نام شما
فقط ترانه سرودیم - نان  درآوردیم -

برای این که بگوییم با شما بودیم
چقدر از خودمان داستان درآوردیم

به بازی‌اش نگرفتند و ما چه بازی ها
برای این سر بی‌خانمان درآوردیم

و آب‌های جهان تا از آسیاب افتاد
قلم‌به‌دست شدیم و زبان درآوردیم


سعید بیابانکی

  • امیرحسین
۲۵
خرداد

ای پیش پرواز کبوتر های زخمی

بابای مفقود الاثر! بابای زخمی!


دور از تو سهـــم دختــر از این هفته هم پر

پس کی؟ کی از حال و هوای خانه غم پر؟


تا  یاد  دارم  برگی  از  تاریـــخ  بودی

یک قاب چوبی روی دست میخ بودی


توی کتابـــم هر چـه بابا آب می داد

مادر نشانم عکس توی قاب می داد


اینجا  کنــــار  قاب  عکست  جان  سپردم

از بس که از این هفته ها سر کوفت خوردم


من بیست سالم شد هنوزم توی قابی

خوب یک  تکانی  لا اقل  مرد حسابی!


یک بار هم از گیر و دار قاب رد شو

از سیـــم های خاردار قاب رد شو


برگرد تنهــا یک بغـــل  بابای من باش

ها! یک بغل برگرد، تنها جای من باش


ای دست هایت  آرزوی دستهایم

ناز و ادایم مانده روی دست هایم


شاید تو هم شرمنده یک مشت خاکی

یک مشت خاک بی نشان و بی پلاکی


عیبــی ندارد خاک هـــم باشی قبــول است

یک چفیه و یک ساک هم باشی قبول است!!


تنها تلاشش انتظار است و سکوت است

پروانه ای  که  تـــوی  تار  عنکبوت  است


امشب عروسی می کنم جای تو خالی

پای  قبــاله  جای  امضــــای  تو  خالی


ای عکس هایت روی زخم دل نمک پاش

یک بار هم  بابای  معلوم  الاثر  باش


عظیم زارع

  • امیرحسین