الهام

خلوت روح...

الهام

خلوت روح...

دانشجوی پزشکی علاقه‌مند به شعر...

شعر هایی را می‌خوانید که با آنها زندگی می‌کنم.

تبادل شعر، تبادل احساس است. خوشحال می‌شوم به تبادل شعر!

پیوندها

۱۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

۲۹
خرداد

سفر به خیر گل من که می روی با باد

ز دیده می روی اما نمی روی از یاد


کدام دشت و دمن؟ یا کدام باغ و چمن؟

کجاست مقصدت ای گل ؟ کجاست مقصد باد؟


مباد بیم خزانت که هر کجا گذری

هزار باغ به شکرانه ی تو خواهد زاد


خزان عمر مرا داشت در نظر دستی

که بر بهار تو نقش گل و شکوفه نهاد


تمام خلوت خود را اگر نباشی تو

به یاد سرخ ترین لحظه ی تو خواهم داد  

  

تو هم به یاد من او را ببوس اگر گذرت

به مرغ خسته پر دلشکسته ای افتاد


غم «چه می شود» از دل بران که هر دو عنان

سپرده ایم به تقدیر «هر چه بادا باد»


بیایم از پی تو گردباد اگر نبرد

مرا به همره خود سوی نا کجا آباد


حسین منزوی

  • امیرحسین
۲۷
خرداد

السلام ای ماه پنهان پشت استهلال ما

ما به دنبال تو می گردیم و تو دنبال ما


ماه پیدا، ماه پنهان، ماه روشن، ماه گم!

رؤیت این ماه یعنی نامه اعمال ما


خاصه این شب ها که ابر و باد و باران با من است

خاصه این شب ها که تعریفی ندارد حال ما


کاش در تقدیر ما باشد همه شب های قدر

کاش «حول حالنا»یی تر شود احوال ما


این سحر ها در زلال ربنا گم می شویم

این سحر ها آسمان گم می شود در بال ما


ما به استقبال ماه از خویش تا بیرون زدیم

ماه با پای خودش آمد به استقبال ما


گوشه ی چشمی به ما بنمای ای ابرو هلال

تا همه خورشید گردد روزی امسال ما


علیرضا قزوه


+این روزا آقا برا من خیلی دعا کن..

  • امیرحسین
۲۵
خرداد

ای پیش پرواز کبوتر های زخمی

بابای مفقود الاثر! بابای زخمی!


دور از تو سهـــم دختــر از این هفته هم پر

پس کی؟ کی از حال و هوای خانه غم پر؟


تا  یاد  دارم  برگی  از  تاریـــخ  بودی

یک قاب چوبی روی دست میخ بودی


توی کتابـــم هر چـه بابا آب می داد

مادر نشانم عکس توی قاب می داد


اینجا  کنــــار  قاب  عکست  جان  سپردم

از بس که از این هفته ها سر کوفت خوردم


من بیست سالم شد هنوزم توی قابی

خوب یک  تکانی  لا اقل  مرد حسابی!


یک بار هم از گیر و دار قاب رد شو

از سیـــم های خاردار قاب رد شو


برگرد تنهــا یک بغـــل  بابای من باش

ها! یک بغل برگرد، تنها جای من باش


ای دست هایت  آرزوی دستهایم

ناز و ادایم مانده روی دست هایم


شاید تو هم شرمنده یک مشت خاکی

یک مشت خاک بی نشان و بی پلاکی


عیبــی ندارد خاک هـــم باشی قبــول است

یک چفیه و یک ساک هم باشی قبول است!!


تنها تلاشش انتظار است و سکوت است

پروانه ای  که  تـــوی  تار  عنکبوت  است


امشب عروسی می کنم جای تو خالی

پای  قبــاله  جای  امضــــای  تو  خالی


ای عکس هایت روی زخم دل نمک پاش

یک بار هم  بابای  معلوم  الاثر  باش


عظیم زارع

  • امیرحسین
۲۴
خرداد

هرچند پیش روی تـــو غرق خجالتند

چشمان این غریبه فقط با تو راحتند


بانــو...به بی قراری شاعـــر ببخش اگــر

این شعرها به حضرت چشمت جسارتند


آغوشت آشیانه ی گرم کبوتران

لبخندهات ... حس نجیب زیارتند


دور از نگاه سرد جهان...دست های من

با بافه های موی تـــو سرگـــرم خلوتند


دنیا سکوت های مرا ساده فکر کرد

از حرف دل پرند ... اگر بی شکایتند


بی خواب کوچه گردی و بدخوابی ام نباش

دلشـوره های  هرشبم  از  روی  عادتند


هی کوچه...کوچه...کوچه...به پایان نمی رسم

شب هــای  سرد  و  ابری  من  بی  نهایتند...!


اصغر معاذی

  • امیرحسین
۲۲
خرداد

ما که هستیم؟ به ایمان پر از شک دلخوش
طفل طبعیم و به بازی و عروسک دلخوش

پایمان بر لب گور است و حریصیم هنوز
با همان هلهله شادیم که کودک، دلخوش

ماهی تنگ، در اندیشه دریا، دلتنگ
ما نهنگیم و به یک برکه‌ی کوچک دلخوش

جز دورویی و ریا، سکه نیندوخته‌ایم
کودکانیم و به سنگینی قلک، دلخوش

باد حیثیت این مزرعه را با خود برد
ما کماکان به همان چند مترسک دلخوش


محمدحسین نعمتی
  • امیرحسین
۲۲
خرداد

پر می کشم از پنجره ی خواب تو تا تو
هر شب من و دیدار، در این پنجره با تو


از خستگی روز همین خوابِ پُر از راز
کافی ست مرا، ای همه ی خواسته ها تو


دیشب من و تو بسته ی این خاک نبودیم
من یکسره آتش، همه ذرات هوا تو


بیدارم اگر دغدغه ی روز نمی کرد
با آتشمان سوخته بودی همه را تو


پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم
ای هرچه صدا، هرچه صدا، هرچه صدا- تو


آزادگی و شیفتگی، مرز ندارد
حتی شده ای از خودت آزاد و رها تو


یا مرگ و یا شعبده بازانِ سیاست؟
دیگر نه و هرگز نه، که یا مرگ که یا تو


وقتی همه جا از غزل من سخنی هست
یعنی همه جا- تو، همه جا- تو، همه جا- تو


پاسخ بده از این همه مخلوق چرا من؟
تا شرح دهم، از همه ی خلق چرا تو


محمدعلی بهمنی

  • امیرحسین
۲۱
خرداد

چادر شب را سرت کن همسفر تا هیچ‌کس

روی ماهت را نبیند آخر اینجا هیچ‌کس...


مثل  رودی راه افتادیم و نجوا می‌کنی

زیر لب: «ما عاشقیم و غیر دریا هیچ‌کس...»


زندگی کشف است ورنه سیب‌هایی سرخ تر

سال ها از شاخه افتادند اما هیچ کس..


من تو را دارم، همین کافیست! دختر های شهر

روزگاری عاشقم بودند و حالا هیچ‌کس..


آسمان‌هارا به دنبال تو می گشتیم عشق

در زمین پیدا شدی... جایی که حتی هیچ‌کس...!


کوله بارت را مهیا کن که فصل رفتن است

مرگ شوخی نیست، می‌دانی که او با هیچ‌کس...


محمدحسین نعمتی

  • امیرحسین
۱۹
خرداد

من تورو دارم هیچی نمیخوام

کرببلاته آخر رؤیام

من نمی دونم چقد تو خوبی

هواتو کردم... دم غروبی


از همه سیرم، از خودم حتی

دیگه بریدم از همه دنیا.

گوشه‌ی هیئت دلم گرفته

دلم هوای حرم گرفته...


حسرت من شد یک حرم آقا

با پدر و با مادرم... آقا

قرین رحمت کن پدرم رو

نشون من داد راه حرم رو...

  • امیرحسین
۱۷
خرداد

لحظه ای مثل من تصور کن پای قول و قرار یک نفری

ترس شیرین و مبهمی دارد اینکه در انحصار یک نفری


بار ها پیش روی آیینه زل زدی توی چشم های خودت

با خودت فکر کرده ای چه شده که به شدت دچار یک نفری


چشم های سیاه سگ دارش شده آتش بیار معرکه ات

و تو راضی به سوختن شده ای چون که دار و ندار یک نفری


عاقبت با زغال دست شما سر قلیان من به حال آمد!

که تو آتش بیار معرکه نه! بلکه آتش بیار یک نفری


شک ندارم سر تصاحب تو جنگ خونین به راه می افتد

همه دنبال فتح عشق تو اند و تو تنها کنار یک نفری


جنگ جنگ است جنگ شوخی نیست جنگ باید همیشه کشته دهد

و تو از بین کشته های خودت صاحب اختیار یک نفری


با رقیبان زخم خورده ی خود شرط بستم که کشته ی تو شوم

کمکم کن که شرط را ببرم سر میز قمار یک نفری !


مرد و مردانه در کنار تو ام تا همیشه در انحصار تو ام

این وصیت بگو نوشته شود روی سنگ مزار یک نفری ...


امید صباغ نو


+ به شدت در همین حال و هوایم...

ای کاش بخوانی این جا را.

  • امیرحسین
۱۶
خرداد

به نسیمی همه ی راه به هم می ریزد

کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد ؟


سنگ در برکه می اندازم و می پندارم

با همین سنگ زدن ماه به هم می ریزد


عشق بر شانه ی هم چیدن چندین سنگ است

گاه می ماند و ناگاه به هم می ریزد


آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است

دل به یک لحظه ی کوتاه به هم می ریزد


آه ! یک روز همین آه تو را می گیرد

گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد


فاضل نظری

  • امیرحسین